مصلح ریبوار
اجتماعی سیاسی هنری
بازپخش ترازنامەی کۆمەلە بە مناسبت انتشار مباحث “کنگرەی اول”
آنچە میخوانید، یک نوشتەی هشت سال پیش، ٢٠٠٨(١٣٨٧) است کە در سایت قبلی خودم، بە آدرس
http://rebwarm.blogfa.com/8707.aspx
کە هنوز فعال است، در دسترس میباشد.
کتاب {مباحث “کنگرەی اول کۆمەڵە”} بە ویراستاري ساعد وطندوست و ملکە مصطفی سلطانی، علامت دیگریست کە تلاش ناسیونالیسم برای مصادرەی دستاوردهای کمونیستی کۆمەڵە ادامە دارد. منهم مناسب دیدم کەعجالتا، این نوشتە را بازپخش نمایم تا اگر لازم شد، بازهم در بارەی این کشاکش، بنویسم، در فرصت دیگری بە آن بازگردم.
ترازنامه ئی از کومه له به دست دهیم
منتشر شدە در وبلاگ مصلح ڕێبوار در تاریخ هشتم مهرماە ١٣٨٧
کومه له بخشی از تاریخ جنبش کمونیستی ایران است. به همین خاطر، به نقع جنبش کارگری کمونیستی در ایران و در منطقه است که تصویر هرچه شفافتری از گذشته و حال آن، به عبارت بهتر: یک ترازنامه از تحولات دیالکتیکی گرایشات اجتماعی گوناگون این تاریخچه، به خصوص زیانهایی که ناسیونالیسم به آن زده است، به دست داده شود.
درحال حاضر، من مجال و امکان یک کار تاریخنگارانه ندارم. کسان دیگری هم دراین باره نوشته اند اما تا یک تحلیل دیالکتیکی ویک ترازنامه ی منصفانه وشفاف هنوز ناگفته های بسیاری باید گفته شود. من میخواهم دراین رابطه سهم خود را اداکنم. به عنوان کسی که سالها پیش ازتاسیس هسته اولیه ی سازمانی که بعدها کومه له نامیده شد با سوسیالیسم و کمونیسم آشنا بوده و در تاسیس آن با فواد مصطفی سلطانی و محمد حسین کریمی و عبدالله مهتدی یکی از4 نفر بنیانگداران اولیه این تشکیلات وکادر آن تا جدایی کمونیسم کارگری، سرایندەی بخش اعظم سرودها و شعرهایی که کمونیسم را تبلیغ و کومه له را با آن تداعی کرده، وسالهای طولانی از کمونیسم کارگری دفاع کرده ام، باید بتوانم به روشنترشدن این تاریخچه و این ترازنامه کمک کنم.
در دهه ی 40 ایرانی و 60 میلادی جنبش کمونیستی در ایران و در دنیا نیرومند مینمود. ما جمعی عمدتا دانشجو بودیم که مبارزاتمان به دانشگاه محدود نبود. آنچه بعدها کومه له نامیده شد، بربستری از فعالیت انقلابی درگیر با مسایل بزرگ اجتماعی آن زمان، در نقد مشی چریکی و توده یی شکل گرفت. خواندن آثار مارکسیستی و آشنایی با مبارزات کارگری و کمونیستی جهانی درآنزمان و نیز تاریخچه ی مبارزات چپ و کارگری، مشخصا با اتکا به نوشته های سازمان انقلابی حزب توده و خواندن دقیق تر و مسولانه تر آتار تئوریک مارکسیستی و تعفیب فعالانه ی اختلافات احزاب کمونیست چین و شوروی و…تلاشهایی بود برای یافتن راه درست مبارزه ی کمونیستی. آنزمان، ما جنبش چریکی را نقد کردیم اما ناسیونالیسم کرد را آنقدر قوی ندیدیم که زحمت تحلیل و نقد کردن آنرا به خود بدهیم (کاش میکردیم). ما خودرا به جنبش جهانی کمونیستی متعلق میدانستیم. از بحث چین و شوروی آنزمان گرفته تا نقد رهبران چپ بورژوایی نظیر روژه گارودی، مارکوزه و رژی دبره و تا نقد چه گوارا؛ به علاوه ی نقد و بحث رودررو با امثال آل احمدو شاملو، مسائلی فراگروهی مشغله مان بود. صحبت از ادبیات و هنر در سطح جهان وایران و نوشتن آثار هنری انقلابی، همنشینی با صمد بهرنگی و بحث درمورد کتاب آموزشی هرگز چاپ نشده ی او برای سال اول دبستان به زبان ترکی و… جریانی را نمایندگی کردیم که گرچه جوان اما جدی و آرمانگرا بود.
سالهای 68-1967 اسماعیل شریفزاده، در راس یک مبارزه مسلحانه در کردستان، چه گوارای تازه ازدست رفته را تداعی میکرد. او طی نامه یی ازما[1] خواست که به آنان بپیوندیم. جدلها، بحثها وحتی کنفرانسهای دراین رابطه برگزار کردیم. یادداشت برداری ها از، و استناد ها به ” چه باید کرد” لنین، در رابطه با نقش حزب وتشکل در مبارزه ی کمونیستی و زیانهای فقدان آن دراین رابطه را به یاد دارم که فاتح شیخ درآن نقش بسزایی داشت. اما مرگ زودهنگام شریفزاده در یک درگیری در بهار 68 بحث پیوستن به آنان را ضعیفتر کرد و سرانجام، با همه ی علاقمندی که به مقاومت انقلابی اسماعیل شریفزاده داشتیم، آلترناتیوی که در جهت مبارزه ی متشکل کمونیستی بود زمینه را برای تاسیس آنچه بعدها کومه له نامیده شد آماده کرد؛ اتفاقی که چند ماه بعد و اوائل سال 69 به تشکل این فعالین، حول 4 نفر نفرقوق الذکر منجر شد؛ تشکلی که بعدها کومه له نام گرفت. مجموعه ی اینها، به نظر من، پختگی و درایتی به این حریان جوان بخشید که شاید برای چالشهای مبارزات بعدی و کومه له هم زمینه ی توضیحی بدست میدهد.
در عین حال، همین نیرو برای پنجه در افکندن با گرایشهای گوناگون بورژوایی در اپوزیسیون و پوزیسیون از نقطه ضعفهای یک جریان جوان رنج میبرد. رهبران آن در زندان و درمقابله با مسایل عملی البته به گرایشهایی انحرافی هم آلوده میشدند و با توجه به جدایی دردناک کمونیسم از جنبش کارگری و ضعیف شدن جنبش جهانی ما، عجیب هم نبود. به خصوص که این جریان علیه ناسیونالیسم کمتر از بقیه ی انحرافات “واکسینه” شده بود!
سال1975، توافق شاه و صدام، زیر پای ناسیونالیسم بارزانی (پدر) را خالی کرد ورسوایی این نوکر دربارشاه، با یک فروپاشی (آشبتال) مفتضحانه بر مردم منظقه آشکار شد. اگر کمونیسم درآن زمان کارگری میبود، چه فرصتی ازآن بهتر برای رشد کمونیسم؟! اما کمونیسم در سطح جهانی، زیر آوار رویزیونیسم شوروی وافشای تدریجی “کمونیسم” چینی و آلبانی و غیره ضعیفتر و غیرکارگری تر از آن بود! برعکس، این ناسیونالیسم چپ بود که پرچم کمونیسم را در سطح جهان مصادره کرده بود. به قولی: “لایه ی ازون” چپ سنتی سوراخ شده بود!
طی یک تحول دیگر، شکست مفتصحانه ی ناسیونالیسم کردی بارزانی تاریخ مصرف جلال طالبانی (که آنزمان با لقب “جاش 66″[2] سوگلی دربار صدام بود) در بغداد را هم به پایان برد و راه را برای ازدواج نامقدس چپ ناسیونالیست کرد، در اپوزیسیون عراق، و طالبانی ازبغدادرانده را، هموار ساخت. اندک زمانی پس از آن “اتحادیه ی میهنی” که تقریبا تمام پیکره ی آن “کومه له ی مارکسیستی لنینیستی رنجدران” بود اما در رهبری آن “خط عمومی” طالبانی مسلط بود(!!) تشکیل شد. این ازدواج نامیمون، درآن دنیای سرگشتگی ناشی از ضعف کمونیسم جهانی، برای گرایشات غیر کمونیستی و مشخصا ناسیونالیسم کردی درون کومه له مشوق بزرگی شد. به دنبال آن، صلاح، برادر بزرگترعبدالله مهتدی ( که همواره در مجاورت کومه له به اخلال ناسیونالیستی مشغول بود و بالاخره، بعدها درسال 99 موفق به مصادره کردن عبدالله و تعدادی دیگرشد) و نیز تعدادی از رهبران کنونی فراکسیون تازه ی کومه له، نقشهای مهمتری یافتند. انحرافات ناسیونالیستی و پوپولیستی در کنشها و فعالیتها و مصوبات مختلف آنزمان، مشخصا مصوبات کنگره ی1، منعکس است.
به جاست از رفقایی که به آن مصوبات دسترسی دارند بخواهیم که به مسولیت کمونیستی خود عمل کنند و آن اسناد را به طور کامل[3] منتشر نمایند. چنین اسناد و روشنگریهایی به کارگران کمونیست کمک میکند که سره را ناسره بازشناسند. عدم انتشار این اسناد اما، این سوال را تقویت میکند که چه منافعی باید پشت پنهان کردن آن حقایق نهفته باشد؟!
جنبش انقلابی سالهای 78 و 79 و قیام مردم، کومه له را جانی تازه بخشید. “جمعیت دفاع ازآزادی و انقلاب” (که به قول رفیقی هیچ نشانی از ناسیونالیسم برخود نداشت) در آخر سال 57 ایرانی و آغاز سال 79 میلادی در سنندج بعد از قیام تشکیل شد؛ آری، درست بعد از قیام و با آگاهی به این امر که این قیام، و آزادیهای دستاورد آن، به دفاع نیازدازد! این جنبش به کومه له کادر و نیرو و سرویس میداد. جنبشهای توده یی بعدی، نظیر راهپیمایی به مریوان و کوچ مردم این شهر و مقاومتهای مسلحانه و حوادث متعاقب آن، در مجموع، موجب تقویت گرایشهای انقلابی وکمونیستی شد. اما ناسیونالیسم و پوپولیسم هم، باتوجه به کم تجربگی وایرادات سبک کاری تشکیلاتی کومه له در آن مقطع، تقویت شد. این عقبگردها، به وضوح در نشستی که کنگره ی اولش خواندند موج میزد.
سرودی را که سالها پیش برای فواد سروده ام هنوزهم دوست دارم؛ اما این سرود تقدسی به فواد نداده است. خود فواد به عنوان یک انقلابی و کمونیست، با همه ی ارزشی که مبارزاتش داشت، تقدسی ندارد! نه او و نه هیچیک از رهبران کومه له از این آلودگیها برکنار نماندند. نوشته ها و گفتارهایی صوتی از فواد باقیست که این حقیقت را روشنتر نشان میدهد و با انتشارکامل آنها میتوان روشنتر تحلیل کرد.
البته کمونیسم کومه له، باز به برکت جنبشهای توده یی که درآن فعال بود، قد راست کرد. مارکسیزم انقلابی و کمونیسم کارگری در دهه ی 80 و همکاری ثمر بخش با اتحاد مبارزان کمونیست، کومه له را بزرگ و گرایش کمونیستی آنرا دست بالا داد. حزب کمونیست ایران تشکیل شد. اما ناسیونالیسم تضعیف شده دست بردار نبود. بحثهای خلاق و داغ آنزمان را رفقای زیادی به یاد دارند. بسیاری از رهبران فراکسیون فعلی درآنزمان خودرا در هاگ سکوتی حقیر پنهان کرده بودند. اما محفل شیخ عزالدین حسینی (گرچه از طرف کومه له کنترل میشد) به سمپاشی علیه کمونیسم کارگری و حتی سمپاشی شوونیستی علیه رهبران غیرکرد حزب، و مشخصا منصور حکمت- که در تقویت کمونیسم و نقد گرایشهای غیر کمونیستی در حزب و کومه له چنان نقش درخشانی داشت- ادامه میداد. بختک شوم طالبانی هم دراین دود و آتش میدمید.
فروپاشی شوروی، لایه ازون چپ سنتی یکباره ازهم درید و دهه ی 90 دهه ی پرده دری ناسیونالیسم ونیو لیبرالیسم شد. جنبش کارگری در جهان به حال تدافعی و حتی بخشا شکست و هزیمت افتاد. درایران با پایان یافتن جنگ باعراق و قتل عام زندانیان و مبارزان، بورژوازی هار امپریالیستی عربده هایش را با انکرالاصوات سرداده بود. صدام کشورگشایی کرد وشیخ کویت را فراری داد. امپریالیسم امریکا در منطقه پیاده شد. طالبانی و بارزانی (پسر) دیگر آشکارا یابوی درشکه ی امپریالیزم امریکا شدند. ناسیونالیسم کرد درعراق، زیر مهمیز ارباب دست اولش جری تر شده بود. این ناسیونالیسم در حزب کمونیست ایران و کومه له هم عربده سرداد و تعدادی سرباز تازه نفس گرفت که یکی شان عبدالله مهتدی بود.
کمونیسم کارگری، با توجه به این اوضاع و مهمتر از آن مشکلاتی که جنبش جهانی کمونیستی باآن روبرو بود (و هست) نتوانست از عهده یک ناسیونالیسم سمج و دارای سنت که تازه نفس هم شده بود و به پشتگرمی امپریالیسم جهانی، پایگاه توده یی خودراهم وسیعتر کرده بود، برآید. این جریان به بیرون حزب پرتاب شد ودر داخل حزب، ناسیونالیسم دست بالا را پیدا کرد.
ادامه ی ماجرا در دهه ی اخیر، میتواند موضوع نوشته ی دیگری باشد.
پیداست که این بحث نیاز به تکمیل دارد. و پیش از هر چیز، نیاز به انتشار اسناد منتشر نشده یی دازد که به زدودن هرگونه هاله ی تقدس از کومه له کمک کرده و به تحلیلهای شفافتر و دیالکتیکی تر ماتریال بدهد و به سهم خود به آگاهی طبفاتی جنبش کارگری درایران و در منطقه کمک نماید.
jm.rebwar@gmail.com Sept 2008. مصلح ریبوار
[1] دراین سطور اولیه، منظور از “ما” جمعی فراتر از آن تشکیلات است.
[2] طالبانی درسال 1966 ازجنبش کردستان عراق خارج شد و به نیروهای صدام پیوست. و در این ماجرا لقب “جاش 66″، بخوان مزدور 1966، گرفت.
[3] بخشهایی از این اسناد را در سایتها میتوان یافت اما انتشار کامل آنها برای یک بررسی شفاف این جریان ضروری شده است.
+ نوشته شده در جمعه هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت 18:5 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
صدمین پائیز بر جو هیل گریست
نوزدهم نوامبر٢٠١٥ میشود صد سال کە جو هیل را بە رگبار بستند. جو هیل، کارگر آگاە و هنرمند، با ترانەهایش جاودانە شد؛ چنانکە در ترانەی “دیشب جوهیل را در خواب دیدم” … از قول او میشنویم: برای کشتن یک انسان چیزی ورای گلولە لازم است! او را، در اصل، همراهیش با مبارزەی زندەی طبقەاش جاودانەکردەاست. او، یکی از تاثیرگذارترین خوانندگان ترانەهای مبارزاتی است کە الهامبخش بسیاری، از جملە مشاهیری چون جان لنون، باب دیلان و جون بایز بودەاست.
امروز، پس از صدسال خاموشی پیکر او، صدایش بە همان رسائی طنین انداز است. “آلفرد هیلز” ترانەی “دیشب خواب جو هیل را دیدم” را، در سال ١٩٢٥، سرود کە “ارل روبینسون”، سال ١٩٣٦، برآن آهنگ گذاشت و بعدها “جون بایز” درسال ١٩٦٩، آنرا دوبارە اجرا کرد:
” دیشب جو هیل را تو خواب دیدم
زندەی زندە، عین تو و من؛
گفتم تو را دهسال پیش کشتند، مگە نە؟
گفتش: نە؛ من هیچوقت نمردم.
– گفتم: تو “سالت لەیک سیتی”[1] جو؛
– و او کنار تختخواب من، زندە مثل من و تو، ایستادەبود!
– گفتم: اونا، با تفنگ پر، بە تو شلیک کردند!
– گفتش: اما من نمردم؛ میبینی کە!
– آخە برای کشتن یە آدم،
– چیزی بیشتر از تفنگ و گلولە لازمە!…
آری؛ جو هیل، در ترانەها و در مبارزەی کارگران امریکا و جهان، زندە ماند و یکی از تاثیرگذارترین شخصیتهای انقلابی کارگریست. او نە تنها در عرصەی سرودهای تحرک بخش کە بە مثابەی یک الهامبخش مبارزە علیە سلطەی جهانی سرمایە، زندە و جاودانە است.
“یوئل هگلوند” (بعدها جو هیل)، هفتم اکتبر ١٨٧٩ درشهر یڤلە در سوئد، در یک خانوادەی کارگري چشم بە زندگی گشود. پدرش، اولوف را در یک حادثەی محل کار، وقتیکە تنها هشت سال داشت، از دست داد. همین علت و بعدا، هزینەهای ابتلا بە بیماری سل، یوئل کودک را خیلی زود ناچار بە کارکردن کرد. خانەنشینی متعاقب بیماری را، او با موزیک و نقاشی پر میکرد؛ ویلن مینواخت و آیندەی شکوفایش در موزیک را پی میریخت. موزیک، در آن خانە غریبە نبود. محیط خانە با موزیک (گرچە با مضامین کلیسائي) آشنا بود. یوئل، در کودکی بە آموزش زبان انگلیسي هم پرداخت کە بعدها زبان همەی ترانەهایش شد.
١٩٠٢، کاتارینا، مادر یوئل هم در گذشت. یوئل و برادر بزرگترش، پاول، کە آیندەئی در سوئد فقرزدەی آنوقت نمیدیدند، هرچە داشتند نقد کردند و بەآمریکا مهاجرت کردند. بعدها، خانەی زادگاە جو هیل در بخش قدیمی شهر یڤلە، بە موزە تبدیل شد.
در آمریکا، یوئل جوان، نام جوزف (یوسف) هیلستروم را برای خود مناسبتر یافت. جوزف هیلستروم را همکارانش “جو هیل” صدا میکردند و این نام بود کە در ترانەها و زندگی مبارزاتیش جاودانە شد. جو هیل، بە هرکار سختی تن میداد اما کارهای سخت و موقت و کم درآمد ناچارش کرد، راهش را بە طرف غرب امریکا ادامە دهد. کار کنان و مبارزە کنان، تا ایالتهای غربی امریکا رفت و در سال ١٩١٠، بە عضویت آی دبلیو دبلیو، اتحادیەی “کارگران صنعتی جهان” هم درآمد.
در سالهای ١٩١٠ بەبعد، جو هیل، دیگر یک مبلغ آژیتاتور و سازماندە کارگری آگاەعلیە سرمایە داری بود کە از جملە میسرود:
When all workers stand united, hand in hand,
The world, with all its wealth will be at their command!
آنگاە کە کارگران، دست در دست هم، بە مبارزە برخیزند
جهان را، با همەی ثروتش، در اختیار خواهند گرفت!
جو هیل، در همان حال، علیە سندیکاهای زرد بورژوا-ساختە نظیر
American Federation of Labor
مبارزە میکرد و گرایش کارگری مدافع سیستم سرمایە داری را افشا مینمود. از جملە در سرودەاش علیە آمیریکن فدراشن آڤ لیبر؛ ئەی إف إل، در سرودەئی بە نام “آقای بلوک” میخوانیم:
Mister Block (against A.F.L.)
…. He said: I’ll join the union… the great A.F. of L.
He got a job next morning, got fired in the night.
He said; I’ll see Sam Gompers and he will fix that foreman right.
Sam Gompers said: You see, you’ve got our sympathy.
…
او گفت: ” من میام تو اتحادیە ی باشکوە ئەی. إف.إل.”
و صبح بعدش کار گرفت؛ شبش هم اخراج شد!
بعد گفت: “میرم پیش سام گۆمپرز سرکارگر؛ اون جورش میکنە برام”
و سام گومپرز بهش گفت: “ببین جونم، من باهات همدردي میکنم”!…
علیە ریاضت کشی هم، جو هیل میسراید:
Then we´ll sing one song of the workers´ commonwealth
Full of beauty, full of love and health!
آنگاە سرود واحد مشترک المنافع کارگری را میخوانیم
کە سرشار است از زیبائی و از عشق و از سلامت.
سرودهای جو هیل، در کتابچەهای سالانە آی دبلیو دبلیو بە نام “کتابچەی سرخ ترانەها” انتشار مییافت.
در ١٩١٣، اکثر سرودهای این کتابچە از سرودەهای او بودند.
We will sing one song of the children in the mills
They´re taken from playgrounds and schools
سرودی واحد میخوانیم برای کودکان رنگ پریدەی نانوائی
کودکانی کە از حیاط مدرسە ربودە شدەاند…
….
… all the factory girls and clerks
Yes, we want everyone that works
In one union ground
(بەخاطر)… همەی دختران کارخانە
برای خدمتکاران
آری؛ ما هر کسی را کە کار میکند میخواهیم
کە در یک عرصەی واحد گردآیند.
… …..
و علیە کار مزدی میسراید:
Would you have freedom from wage slavery?
Then join in the Grand Industrial Band!
میخواهی از بردگی مزدی رها شوی؟
پس بیا و بە صف عظیم صنعتي بپیوند!
اگر بخواهیم بە همەی زیبائیهای آثار جو هیل بپردازیم، مجال بسیار بیشتری لازم است؛ جنانکە بسیاری از رهروان این راە، کتابها، ترانەها، ویدیوها و آثار پر ارزشی، در بارەی وی آفریدەاند. بە علاوە، میتوان بعد از صد سال، کاستیهای زمان او را پشت سر گذاشت و توقع بالاتری از هنر و مبارزەی امروز داشت. ولی ما، در این مجال محدود، تنها میتوانیم بە اختصار بە زیبائیهای آثار جو هیل بپردازیم. موزیک رزمندەی جو هیل را، ملودیهای کلیسائي کە از کودکي با آنها آشنا بود، غنیتر میکرد گرچە مهمتر کلام رزمندە و زندەئێ بود کە سرودەهای او را قامتی شکوهمند میبخشید؛ بە ویژە کە افشاگریهای عمیق او علیە مذهب و دیگر خرافات اجتماعی، چنان شوخ طبعانە است کە اثار جو هیل را پرنفوذ تر کردە است:
کشیشای ریشو، از سوراخاشون
میزنن بیرون، شبها
کە درست و غلط یادت بدن!
از غذائی برا وصلەی شکم بپرسی،
با چرب زبونی میگن:
البتە، تا دلت بخوا!
تو اون ملکوت اعلا…
حالا نمازت رو بپا؛
شکمت را هم پر کن از کاە
بعدا کلوچە میگیری، اون بالا،
وقتی مردی، تو بهشت، تو آسمونا!
جو هیل، بە معیار امروزی، یک انترناسیونالیست بود؛ بە سرمایەداران هم کینەی شخصي نداشت، چنانکە، همین ترانە را، با این قطعەی زیبا بە پایان میبرد:
کارگران همەی کشورها متحد شوید!
در کنار هم، ما برای آزادی تلاش میکنیم!
وقتی ەم جهان را، با همەی ثروتش، بەدست آوردیم
رو بە چپاولگران میخوانیم:
البتە، خواهی خورد، تا دلت بخوا!
وقتی پخت و پز یاد بگیری؛
حالا یە کم چوب خرد کن؛
هم برا سلامتیت خوبە.
هم کلوچە میخوری!
آری؛ جو هیل، ترانەهایش را چون سلاح مبارزاتی بە کار میگرفت. تحمل چنین خاری در چشم را، سیستم پاسدار سرمایە، در آمریکای اوائل قرن گذشتە، تاب نیاورد و پی بهانەئی بود برای از سر راە برداشتن جو هیل. این بهانە را هم، متاسفانە یافت. در ژانویەی ١٩١٤، جو هیل کە در یک ماجرای عشقی زخمی شدە بود، بە کشتن یک مغازەدار کە همزمان و در همان نزدیکي کشتە شدە بود، متهم شد. جو هیل در دادگاە نخواست جزئیات زخمی شدنش را توضیح دهد چرا کە میپنداشت بە محبوبش لطمە خواهد زد! بەعلاوە، بە درستي مدعی بود کە این دادستان است کە موظف بە اثبات مجرم بودن اوست وگرنە فرض بر بیگناهی اوست و او موظف بە اثبات بیگناهی خود نیست.
کمپین بزرگی ازطرف آی دبلیو دبلیو (کارگران صنعتی جهان) و هواداران جو هیل در دفاع از او، بە راە افتاد کە نزدیک بە دوسال بە طول انجامید. نامەی زن مبارز هلن کلر کە عضو آی دبلیو دبلیو هم بود، بە پریزیدنت وقت امریکا “وودرو ویلسون” و مقالات و دفاعیات فراوان در مقابل هجوم مطبوعات بورزوازی کە جو هیل را تروریست مینامیدند، تعین تکلیف را نزد فرماندار وقت ایالت یوتا ی امریکا برد. فرماندار حکومت سرمایەداران هم فرصت را غنیمت شمردە و جو هیل، این مبارزەی این اسطورەی هنر و سازمانیافتەی کارگران را بە جوخەی اعدام سپرد! آری، این بارهم، اعدام، همچون قتل عمد دولتی و بە منظور حفظ حاکمیت چپاولگران، بەدادشان رسید و جو هیل را، در نوزدهم نوامبر ١٩١٥، با دستان و چشمان بستە، کشتند.
اما سیستم سرمایە و چپاول بە هدفش نرسید؛ جوهیل آژیتاتور نەتنها خاموش نشد بلکە صدایش، از حنجرەهای بازهم رساتری، پیام اتحاد جهانی کارگران را آواز داد و همچنان میدهد. او نە تنها در امریکا افسانە شد و نزدیک بە سی هزار نفر در همراهی جنازەاش شرکت کردند، بلکە امروز در سراسر جهان اسطورە است! چە اشعار و ترانەهای خودش و چە الهام گرفتەهای از او، در سراسر جهان و بە زبانهای مختلف، از جملە بە فارسی و بە کردی (توسط این نگارندە) کارگران را بە اتحاد و مبارزە و دست بردن بە قدرت فرامیخواند.
جنازەی جوهیل، بنا بە وصیتنامەی مشهورش، بە شعلەهای آتش سپردە شد و خاکسترش، توسط آی دبلیو دبلیو، در بستەهای کوچک بسیاری در سراسر امریکا و بسیاری نقاط جهان توزیع شد تا ، چنانکە جو هیل خود، در آخرین روزهای زندانش، در وصیتنامە اش نوشتە بود، از این خاکستر گلهای تازەئی بشکفند!
وصیت من آسان است؛
چیزی برای تقسیم کردن در بین نیست
بستگان را هم بە مویە و زاری نیازی نیست
لای و لجن بە سنگ خارا نمیچسبند
پیکرم؟ آە؛ اگر بە دلخواە خودم باشد،
خاکستر شود ای کاش
و بر بال باد بگسترد
رود آنجا کە گلها میرویند
شاید گلهای کمرنگی را
بشکوفاند باز!
این بود آخرین خواست من
و پیروزبختی شما همە!
کاش، او امروز میبود و میدید کە کارگران جهان، علیە سرمایە، از زمان او، بە مراتب آگاهتر و متحد ترند. در زمان خاموشی او، تجربەی پیروزی انقلاب کارگری منحصر بە کمون پاریس بود. اما دو سال پس از آن، انقلاب تحول بخش اکتبر ١٩١٧ کارگران در روسیە، چنان ضربەئی بە سیستم سرمایەداري زد کە اثرات آن هنوزهم نیروبخش جنبش اجتماعی طبقەی ماست. طی این صد سال، اعتبار جهاني کمونیسم، موجب هموار کردن راە پیشرویهای جنبشهای آگاە کارگري در سراسر جهان و کسب دستاوردهای بی بازگشت رفاه اقتصادی، گسترش آزادی و برابری مردمان ستمدیدە، کودکان، رنگین پوستان، زنان و همچنین الهام بخش انقلابهائی نظیر چین و کوبا و جنبشهای مردمان تحت ستم بودەاست. کاش جو هیل میبود و میدید کە جنبش کارگري کمونیستي معاصر، علیرغم مشکلات پیش رو و در کنار مبارزە با انحرافات بورژوائي، هموارە، در تکاپوی پیشروي بە سوی آزادی، برابری، رفاە و انیسانیتیست کە آرزوی جوهیل بود.
نوشتە را با این خواست رزمندەی جو هیل بە پایان میبریم کە در یکی از آخرین نامەهایش از زندان (وقتیکە دیگر قصد حاکمان برای کشتنش محرز بود) نوشت:
Don’t waste any time mourning. Organize!
“… وقتی برای مویە هدر ندهید؛
(در عوض) متشکل شوید!”
[1] شهر “سالت لیک سیتی” مرکز ایالت “یوتا” در امریکاست کە محل آخرین سالهای زندگی و تیرباران جو هیل در ١٩ نوامبر١٩١٥ بود. پیکرش، بە خواست خودش، در شیکاگو تشییع و بە شعلەهای آتش سپردە شد تا خاکسترش، بە باد سپردە شود! .
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۴ ساعت 14:32 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
جمعیت مستقل معلمان مبارز
زنده کردن تاریخ جمعیت مستقل معلمان مبارز
ما سالهاست در مدارس سوئد به کار معلمی اشتغال داریم. آموزه ها و تجربیات قبلی ما از تعلیم و تربیت, در ایران و در مناطق آزاد کردستان و مقایسه ی آن با آنچه دراین کشور آموخته و تجربه کرده ایم, ضرورت زنده کردن تاریخ جمعیت مستقل معلمان مبارز را به ما نشان میدهد.
بازگشایی مدارس در شهرهای بوکان و اشنویه و روستاهای مناطق آزاد, در ابتدای دهه ی(۱۳۶۰)۱۹۸۰, با اقدامات جسورانه و ایده های انقلابی تعلیم-تربیتی همراه بود. از جمله: آموزش به زبان کردی برای نخستین بار در مدارس ایران, حذف درس مذهب و بسیاری ایده های دیگر, شایسته ی یک کار درخور, نه تنها برای ثبت در تاریخ, بلکه برای کاربرد آن در حال و نیز در مدارس و حکومت انقلابی آینده, میباشد. این یک امر خطیر است و ما, دراین راه, به کمک رفقا و همرزمان دور و نزدیک نیازمندیم. اینستکه از همه معلمان و فعالینی که درآن زمان, به هر میزان دست اندرکار ویا علاقمندبه این امر انقلابی بوده اند درخواست میکنیم که مارا یاری دهند. دراین رابطه, نوشتن یا بیان خاطرات, فاکتها و البته نظرات تعلیم-تربیتی و به طور کلی هرگونه کمک شما را صمیمانه پذیرا هستیم
20130331
فوزیه نصرتپور:
735617373(0)46+
مصلح ریبوار:
722392593(0)46+
+ نوشته شده در شنبه دهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 22:52 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
International Farsi
ترجمه ی تازه تری از لاهوتی را, من, درخور همان آهنگ بین المللی, تهیه کرده ام. در این ترجمه از متن لاهوتی هم, همچون بیشکسوت, استفاده شده است. متن عربی, انگلیسی و البته متن اصلی فرانسوی را در نظرداشته و از رفقایی که به این زبانها مسلط بوده اند کمک گرفته ام. این کار در دهه ی ۱۹۸۰, در کردستان انقلابی انجام گرفت و متن فارسی, چند بار, از رادیوهای کومه له و حکا پخش شد. اجرای سرود هیچوقت به سرانجام قابل پخشی نرسید. ذیلا متن را میآورم که در دسترس باشد. امیدوارم امکان اجرای با کیفیت آن فراهم شود.
انترناسیونال (ترجمه ی فارسی)
از مصلح ریبوار
خیزید محنت زدگان جهان
بردگان گرسنگی
آگاهی غرد چو آتشفشان
برخروشاند زندگی
پیش به سوی آخرین پیکار
همچو یک تن ای همرزمان
با انترناسیونال
آزاد گردد انسان
ناجی در آسمان نجوئیم
نه شاه نه شیخ نه آسمان
خود به رهایی مان برشوریم
آفریننگان ای کارگران
جان از بند جهل و دستاورد رنج وگار
از چنگ رهزن رها کنیم
دمیم خود بر آتش این پیکار
آهن را گرماگرم کوبیم
پیش به سوی آخرین پیکار
همچو یک تن ای همرزمان
با انترناسیونال
آزاد گردد انسان
مائیم کارگران و زحمتکشان
اردوی بیشمار کار
باید از آن ما شود جهان
نه بیکارگان خونخوار
تاکی نوشند از شیره ی جان ما
نابود گردانیم کرکسان
آنگاه دمد آفتاب فردا
درخشد جاودان بر انسان
پیش به سوی آخرین پیکار
همچو یک تن ای همرزمان
با انترناسیونال
آزاد گردد انسان
۱۹۸۳(۱۳۶۲)
+ نوشته شده در شنبه سوم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 14:3 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
سپاس
سپاس
به شوین شیعریکی برتولد برشت دا به نیوی
ستایش بو کاری نهینی
شکوداره
ده نگ هه لینان له جه معیک دا و
دوان له باسی سته م و چه وسانه وه
ده نگی دلیرت هه لینی
به بانگه واز
هوزی چه وساوه بدوینی
سته مگه ر پیشیلی پیت که ی
بیفه وتینی…
شکوداره
به لی یه کجار شکوداره…
***
چه ند دژواره
چه نده به که لک و دژواره
کاری بچکوله ی روژبه روژ
سه ر سه ختانه و به نهینی
ریز به ریز شانه و توری حیزب
سازبکه یت و
ریک و پیک لیکی ئالینی
***
له پیش چاوی داچه قاوی له شکری زور و سه رمایه
قسه کردن
له و حاله ش دا
خاوه ن قسه که داشاردن
ته نانه ت کاتی سه رکه وتن
سه رکه وتووه که
به هه زار پیچ و په نادا
ده ربازکردن
مردن,
به لام,
ئه و مه رگه ش له چاو ون کردن
***
کی بی -به دل, به گیان- نه روا
له پیناو ناوبانگی به رزا؟؟
به لام کی یه
ته قه للای وا له پیناوی
ون بوون, ون کردنی ناوی؟!
***
سه ره نجامیش ته ماشاکه
زگ-هه لگووشانی ده س به تال
له شانازی ده گیرنه وه که میوانی سفره یان بی؛
ده ریان
شه پولی به هیزن
که هیز نیه باشاریان کا!
***
هو نیوبانگ؛
هو نیوبانگی به رز!
لی یان گه ری!
له و مه زن-کارانه گه ری!
– ئه وانه ی وا
کاری گران, شانازی به رز,
هیزی به رین و ده ریای پان ئه خولقینن-
لی یان گه ری
نایان بینی
چونکوو ئه وان به رزترن له بانگه واز!
به لام ئیوه
نه ناسراوه رواله ت-داپوشراوه کان
ته نیا تاویک وه رنه پیشی
وه رنه پیشی
با سپاسیک تان پیشکه ش که ین!
به هاری ۶۴/۱۹۸۵
+ نوشته شده در یکشنبه سوم دی ۱۳۹۱ ساعت 12:15 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
ریبازی ئه م ریبواره
ریبازی ئه م ریبواره
پیشه کی کتیبیکی تازه چاپ
هونه ر هه تا بووه به رهه می هه ستی ئینسان بووه.
ئینسان و سروشت، بووه تا بووه، دوو به ری کیشه یه کی هه میشه یی بوون. له سه ره تای ژین و بوونمانه وه، لیک ئالانی ئیمه و سروشت کاردانه وه ی هه ردوو لای پیوه دیاره. ئه گه ر سروشت، له م کاردانه وه یه دا، زال بووه، لیک ئالانه که باسی ته کنیک و زانسته؛ ئه گه ریش هه ستی ئینسانی ده وریکی زالی هه بووه، تیک ئالانه که چالاکی هونه ری یه! به لام، سروشتی ترین زانست و ته کنیک، بی به ش نیه له هه ستی ئینسانی و هونه ری ترین به رهه م و هه ست نواندن، ته نانه ت ئه وه ی پیی ئه لین ئابستره، سه ر به خو نیه له سروشت.
کولتور و فه لسه فه و ئایدیولوجیا، لیک هه لپیکرانی چه ندین چالاکی جوراوجور بوون که لیره دا مه ودا نیه له هه مووی وردبینه وه. مه به ست، لیره دا، کولتور و هونه ره و شیعر؛ مه به ست به رچاو خستنی ریبازیکی ئالترناتیوه که من، خوم وچالاکی هونه ریم، به ریبواری ئه و ریبازه ده زانم.
کونترین به رهه می هونه ری ناسراو وینه کیشانی نیو ئه شکه وته. ده یان هه زارسال له مه و پیش، ئینسانی راوچی، وینه ی نیچیره کانی کیشاوه ته وه، به نیزه یه ک له ته موو دا، به و خه یاله وه بتوانی ئاسانتر راویان بکا. شیعرو گورانی و هه لپه رکیی ئه و نینسانانه نه ماونه ته وه؛ به لام، ئه گه ر ئه و ژانره هونه ری یانه له نیو کومه لانی ساکاری ئینسانی هاوچه رخدا ببینین، هونه ری ئه وانیش، به شیکه له خه باتیان بو ژیانیکی ئاسانتر و پرده سکه وت تر. دانس و ئاواز و وینه گه ری و خو- رازاندنه وه یان به شیکه له تیگه یشتن و ته قه للا یان بو ئه وه ی باشتر راو بکه ن، یارگیری بکه ن، مندال به بار بینن یان بچنه شه ری نه یارانیان…
له وکاته وه ش که کومه لگای ئینسانی، چینایه تی بووه ته وه، واته له م ده هه زار ساله ی دوایی دا، ئه م چالاکی یانه که وتوونه به ر کاردانه وه ی کاره ساتی کیشه ی چینایه تی! له دووبه ره کی ئینسان وسروشتدا به ری ئینسانی، خوی، بووه به دوو به شه وه: دووچینی دژبه یه کی ئینسانی له به ریکه وه و، سروشت له به ریکی تره وه، مه یدانی چالاکی زانستی و هونه ری و کولتور وفه لسه فه و ئایدیولوجیایان ئالوز کردوه. مه به ست سه ر ده رهینانه له م ئالوزی یه، که له مه یدانی هونه ریشدا هه میشه جیگای کیشه بووه.
ئایا هونه ر چینایه تی یه؟
هونه ر به شیکه له کولتور. کولتور، به مانای ژینگه ی ده ستکردی به شه ر، به شیکی ماددی هه یه که، له وانه: چلونایه تی کشت و کال و بژیوی سه نعه تی و فه ننی و هه ر وه ها ریگا وبان و شارستانیه تی ده گریته وه؛ به شیکی مه عنه ویشی هه یه، که تیگه یشتن و هه ست و هه لس و که وتی ئینسانه له پیوه ندی خوی و سروشت و له چونیه تی ئه م ژینگه ده ستکرده ی خوی. زانست وهونه رو فه لسه فه و ئایدولوجیا، له به شی مه عنه وی کولتوردا ده گونجی. کولتور، به گشتی، له ژیر کاردانه وه ی دوو لایه نه ی چینی ده سه لاتدار و چینی ژیرده سه لاتی کومه لدایه. به شی مه عنه وی کولتورو به ئاشکراتریش هونه ر، که زیاتر موری هه ست و هوشی ئنسانی پیوه یه، ته نانه ت به شیوه یه کی روونتریش، دوو به ره کی چینایه تی کومه لگا ده نوینیته وه.
کولتوری زال له کومه لدا کولتوری چینی ده سه لاتداره. هه رچه ند، هه میشه ش هه ستیکی ئینسانی به رهه لست، له به رهه م و چالاکی کومه لانی خه لکدا، ره نگی داوه ته وه، که دایمه له کیشه دا بووه له گه ل کولتوری زال و هونه ری زال. بو نموونه؛ هه لپه رکیی ره شبه له ک هه میشه به رانبه ر ته وس و توانج و هه ره شه ی ده زگای ئایینی زال راوه ستاوه. موسیقا و شیعر و هونه ری خه لکی که به فولکلورناسراوه، گه لیک هه ست نواندنی جوان و ئنسانی لی ده رکه وی که ده شکه ویته دژایه تی له گه ل فه رهه نگی ده سه لات. له هونه ری کوردیدا، قانع، وه ک شاعیریکی ئاواره و زورلیکراو ناسراوه. له نیو فارسی بیژاندا، ناصر خسرو، رووده کی، زاکانی و له ئه ده بی عه ره بیدا موعه رری و مظفر نواب و به هه ر زمانیک ژماره یه کی زور شاعیری به رهه لست و زورلیکراو ناسراون.
ئه و چینه ش که ئه مرو ده سه لاتداره، له نیوان سه ده کانی 15 و18دا، پیشره و بووه و دژی چینی ده سه لاتداری سه رده م، خه باتیکی کردووه. ئه م خه باته مه یدانی هونه ریشی گرتوه ته وه. بو نموونه؛ بتهووین که شه یدای ئازادی بوو به موسیقا شورشگیرانه که ی کومه لگای به ره و ئازادی ئاژواندووه. سه مفونیای نوهه میشی نیو ناوه “ئازادی” و پیشکه شی کردووه به ناپولیون که، ئه وکات، به ئازادیخواز وئالا هه لگری شورشی گه وره ی فه رانسه ده ناسرا! شه کسپیر، کاتی خوی، گه لیک شاکاری هونه ری خولقاند که هه ست و بوچوونی کومه لانی خه لکی پیشره و ده نوینیته وه و گه شه ی پی ده دا. ئه مانه، گه لیک شوینه واری بی هاوتای له هونه ر و فه رهه نگی به شه ری دا هیشتووه ته وه.
به گویره ی ماتریالیسمی میژوویی
به رهه م و چالاکی هونه ری به شه ر، له هه ر شوینیکی جیهاندا بووبی، به گویره ی کولتوره ماددی یه که ی ئال و گوری کردووه. ئه گه ر هونه ری دوو کومه لگا، که کولتووری ماددی یان ویک ده چی، له گه ل یه ک به راورد که ین، گه لیک ویچوون و هاوبه ش بوونی تیدا ده بینین که نیشان ده دا، هونه ر، هه روه ها هه موو کولتووری مه عنه وی، به گویره ی کولتووری ماددی داده رژی! هونه ری پیش سه رمایه داری؛ بو نموونه، هه لپه رکیی کوردی گه لیک ویچوون و هاوبه شی هه یه له گه ل هه لپه رکیی، نه ک هه ر سریانی و ئه رمه نی و به لووچی، به لکوو عه ره بی و ئیرله ندی و رومانیاییش! به یت و باو، داستان گیرانه وه به شیعری ریتم دار، له نیو هه موو کومه لگا پیش سه رمایه داری یه کاندا ویک ده چن. هونه ری سه رده می سه رمایه داریش له هه موو جیهاندا؛ له شیوه ی شیعر نووسینه وه هه تا داستان و هه تا وینه گه ری و موسیقا و فیلم و په یکه ر تاشی، هه تا دانس و ئه و ژانرانه ی هونه ری پلاستیک ده گریته وه، گه لیک ویک ده چن. ئه وانه زیاتر ویک ده چن هه تا هونه ری پیش سه رمایه داری و پاش سه رمایه داری هه مان کومه لگا! بو نموونه کومه لگای کورده واری؛ به یت و باوی کوردی زیاتر له بالادی ئینگلیزی پیش سه رمایه داری نزیکه تا له شیعری قانع و گوران! گوران به دیوانه ئینگلیزی یه که ی “برونس” دا هه لده لی و خوی پیشره وی شیعری نوی و نوی که ره وه ی گوره پانی شیعری کوردیه.
با نه که وینه داوی ماتریالیزمی میکانیکی؛ چونکو ده زانین که هونه ر و مه عنه وییاتی کومه ل، ده ست به جی، به شوین ئال و گوری کولتووری ماددی کومه لدا، وه ر نه چه رخاوه. گه شه ی کومه لایه تی گه لیک له وه ئا لوزتره. چینی ده سه لاتداری کومه لیش، به یه کجاری نه یتوانیوه هه موو هونه ر و زانست و کولتووری مه عنه وی و ماددی کومه ل کونترول بکاو زه هری پاشکه وتووی بکاته هه موو سیللولیکی له شی کومه لگاوه. به بونه ی به ر هه لست بوونی هیزی پیشره وی سه ر به چینی کریکار و سه ر به ئازادی و به رابه ری و به هه زار بونه ی دیکه شه وه، گه لیک چالاکی زانستی و هونه ری و فه لسه فی و شتی وا ده ینه به رهه م که کونترولی بورژوازی کونه په رست ده پووچینیته وه. بویه، ئه م باسه ی ئیمه، به مه عنای ره ش وسپی کردنه وه ی هه موو شتیک نیه و گه
لیک سه رنجی وردتری پیویسته
لیره دا به جی یه ئاماژه بکه م بو گه لیک به رهه می هونه ری, بو نموونه ئاواز, شیعر, ئه ده ب, سینه ما و… موزیک و دانس که به بونه ی ناوه روکی رئالیستی یانه وه, یا خود به بونه ی دیکه وه, قسه ی دلی کومه لانی کارگه ر و زه حمه تکیش یاخود ئنسانی به ده ربه ست و به ر هه لستی ناله باری یه کان ده نویننه وه. ئه مانه ئه گه ریش راسته وخو هه لویستی کارگه ری ناگرن, یارمه تی کارگه ر و زه حمه تکیش ده ده ن که وشیارانه تر و به کولتورتر, به گژی ناله باری یه کاندابچینه وه. ئه مانه گه نجینه یه کی گه وره ن که ته نیا به بونه ی زال بوونی سه رمایه وه له ژیر کولتوری سه رمایه داریدا شاردراونه ته وه. سه ره رأی ئه وه ش, کومه لانی خه لک به هره ی خویانی لی ئه به ن. ئه گه ر هونه ر و کولتووری مه عنه وی, وه ک بزووتنه وه ی کومه لایه تی ببینین؛ئه گه ر هونه ری کارگه ری وه ک به شیک له به بزووتنه وه ی کومه لایه تی چینی کریکارببنین, ئه مانه ش دبنه به ش -به شیک له کولتوری کارگه ری! نموونه ی وا, که له دژی ئادابی کونی مه زهه بی و عه شایه ری راوه ستاون, که م نین. ئه م سیسته مه, به تایبه ت له م سه رده مه ی ئیمپریالیزمدا, مه زهه ب و عیرفان و سوننه تی پرتووکاوی دیکه زور به کار دینن. بویه, به ره نگاری ئه م سوننه تانه, ئیستا کاری بورژوازی نیه؛ کاری ئیمه یه! ئه وه ی دژی کونه په رستی ده بیته وه خزمه ت به ئیمه ده کا. ئه مانه, راسته وخو, یا ناراسته وخو, یارمه تی چینی کریکار ده دا بو جوانتر رازاندنه وه ی ژیانی و خاراو و پاراوکردنی کولتووره که ی. نموونه ی نزیکی ئه مانه ده توانی گه لیک له به رهه مه کانی قانیع بی یان فروغ ی فه رروخزاد, یان ئاوازی وه ک سه لامات ی نادیه مصطفی… بو دوورتریش بروانین ده ریایه ک له به رهه می هونه ری و کولتووری, له سه راسه ری جیهانه وه, دین به پیرمانه وه
باسی فورم و ناوه روک و جوانی ناسی، کاردانه وه ی ئه وانه له ئاستی یه کتر, که به گویره ی
روانگه ی چینایه تی جوراوجور، نوی ده بیته وه، خوی هه ورازیکی تره که بابه ته که گه لیک ده وله مه ند ده کاته وه، به لام ئه گه ر کورتی نه که ینه وه، نه ک پیشه کی یه کی ئاوا، به لکوو، کتیب و مه جالی گه وره تریش ناتوانی هه مووی داپوشی. ده ی با ورد بوونه وه ی زیاتر بکه ویته مه جال و مه ودای به رینتر.
له به رژه وه ندی بورژوازی دا، به لام، حاشا ده کری له چینایه تی بوونی هونه ر! ئه و، که هه تا بوی کراوه، چینایه تی بوونی کومه لگایشی پشت گوی خستوه، تیده کوشی بیده نگه بکا له هه ر راستی یه ک که کیشه ی چینایه تی بخاته به رچاو. دوازده مانگه ش، به میدیا و سینه ما و ئایین، کولتووری ده سه لات پاریز و دواکه وتوانه و چینایه تی خوی بلاو ده کاته وه، به لام، کاتیک ئیمه ده نگی خومان هه لده برین و هه ستی خومان ده نوینین هاواریا ن به رز ده بیته وه که : “ئه وه هونه ر نیه” “ئه وه پروپاگاندای ئایدیولوژیکه” و له م قسانه! چما خویان، له هالیووده وه هه تا بالیوود، خه ریکی پروپاگاندا نین بو هیشتنه وه ی دواکه وترین ره سم و یاسا و ئایین و قانون و شه ریعه تی خویان!
به لی؛ سه ره رای هه ر تیبینی و ورد بوونه یه ک که ئه م با به ته چروپر ده کاته وه، هونه ر و هه موو کولتوور به ماددی و مه عنه وی یه وه، چینایه تی یه! روژی ئه مروش که کارگه ر و سه رمایه دار، وه ک دوو چینی سه ره کی کومه ل، له سه راسه ری دنیا دا، به رانبه ر یه ک راوه ستاون، هونه ر و کولتوری بورژوایی و کارگه ریش، سه ره رای هه ر ئالوزکاوی یه ک، زیاتر له هه میشه چینایه تین و له کیشه یه کی به رده وام دان.
هونه ری کارگه ری؟
له سه ر ئه وه ی نیوی چ بی، کیشه م نیه. که سیک پیی ده لی پیشره و که سیکی تر ده لی هونه ری ئالترناتیو یا هونه ری به رهه لست یا هه رچی… کیشه له سه ر هونه ر و کولتووریکه، که ریگاخوشکه ری رزگاری ئینسانه و ژیانی گه ش و ئازادو شاد بو هه موانی له ئاسودایه! ئیمه لایه نگری ئه مه ین و به رهه لستی هونه ریکی ریگر و چه واشه گه ر ده بینه وه که هه ست وهوش وچالاکی کومه لانی خه لک ژارخواردوو ده کات. ئیمه بی لایه ن نین! خه م خوری ریبازیکی تایبه تین و ئه مانه وی هه ست و چالاکیمان ئاوی هه ریز نه دیری! بویه، جیی خویه تی ئه م ئامانجه روون بیته وه، تا هه ر هه رزه بیژیک، یان هه ر ئا یین په رستیک، نه توانی “سینه زه نی” و نیوه نووزه ی عیرفانی بکاته به رهه لستی رزگاریمان. بویه, هونه ری کارگه ری, به مه عنای ره نگدانه وه ی هونه ری بزووتنه وه ی کومه لایه تی کارگه ری دژ به سه رتاپای سه رمایه داری, زیاتر ئه م مه به سته ده نوینیته وه.
بو ئه وه ی باشتر بزانین ئه م هونه ره ئالترناتیوه چی یه، پیشدا بزانین چی نیه!
هونه ر وکولتوری ئیمه هه ر ئه وه نیه که باسی کارگه ر بکات! له وانه یه بورژوازیش باسی کارگه ر بینته ئاراوه. به گویره ی به رژه وه ندی خوی و به کولتوری پرتووکاوی خوی، له وانه یه کارگه ری فه رمانبه ر و ژنی کویله، بکاته ئیدولی کومه ل. کولتوریک که باسی ده رد وژان وریگای رزگاری بینیته کایه وه، له وانه یه له روانگه ی بورژوازی یه وه، رزگاری یه کی نیوه و ناته واو له مه ینه تیکی بچووک، بکاته ئامانجمان، یان هه ر به پیچه وانه، شه واره مان بخا بو دنیایه کی پر له کیشه و ناته بایی ناسیونالیستی، یان وه عده ی به هه شتی پاشمه رگمان پی بدات و بمان کاته ده رویشی خوی! به شی زوری گورانی و موسیقا ی میدیای بورژوازی باسی کروزانه وه ی ژنه به ده ست پیاوسالاری یه وه؛ ئه و هونه ره سه رکونه کراوه، روشنایی یه ک بو رزگاری له پیاوسالاری نادا به ده سته وه و کیشه که له مل ناکاته وه….
کولتوری ئیمه، بویه، به ر هه لستی هه موو ئه فیونیکی هوشبه ر ده بیته وه و ژیان وه ک تاقه مه ودای خوشی و شادی ده بینی و خوشه ویستی یه کی به رین ده خه ملینی. کولتوری ئیمه خوی نابه ستیته وه به ناموس په رستی و به ند وباری یاسا ی کونه وه. جوابی ره سم و ئایین و یاسای سه رمایه ی کونه په رست ناداته وه و ئاواتی نزم نا کاته ئاسوی جه ماوه ر.
هونه ری ئیمه، هونه ر و کولتووری تا ئیستای ئینسان، وه ک ده سکه وتیکی میژوویی چه ند هه زار ساله، وه ک پاشه که وتیکی به نرخ، هه لده سه نگینی؛ به لام، کاتیک که خوی شوینه واریکی نویی هه یه، کاتیک ئا سوی رزگاری یه کجاری ناسیوه، شوینی کولتوری کون ناکه وی! گوران و حافزی شیرازی و شه کسپیرو موزارت بو کولتوری ئیمه گه نجینه ی گه وره گه وره ن؛ به لام ئیمه به شیوه و ئامانجی خومان به کاریان دینین. ره خنه گریشمان هه میشه به رده وامه؛ نه ک هه ر له وان، ره خنه ی داهینه رانه له خوشمان به رده وام ده بی و هه ول ده دین کوت و زنجیری کون و نوی، له کولتووری خومان و هونه ری خومان دامالین و ریگا بو گه شه کردنی هونه ر خوش که ین.
کولتوری ئیمه، به هه ردووبالی زانست و هونه ر، ده فری و به ره و ئاسوی رزگاری یه کجاری، به ره و ئاسوی ئازادی هه مووان، ده مان هه ژینی. بویه، پیویستی مان به روانگه یه کی زانستی و کومونیستی تیر وته سه ل هه یه! مه به ست له روانگه ی کومونیستی، دینامیسمیکی پیشره وه، له کارگه ری وشیار و ئینسانی داهینه ر که به هیچ شتیک که متر له رزگاری یه کجاری له هه رچی سته م و چه وساندنه وه یه، رازی نا بی.
ئه م کولتووره، له باریکه وه، به قه د میژوو کونه؛ چونکو میراتگری ئینسانی تیکوشه ری پیشره وه له دریژایی میژوودا؛ میراتگری شادی و هه لپه رکی وهه ست نواندنی ئینسانی یه، له سه ره تایی ژینیه وه. هه ر هونه ریکی پیشره و و به رهه لست له هه ر وه رچه رخانیکی میژووییدا، هه تا هه ست بزوین ترین سیمفونیا کان و ته ناته ت شه پولی ئه م ئاخرانه ی موزیک و هونه ر، له دژی کویله تی و مه ینه ت وله ستایشی شادیدا؛ میراتی ئیمه یه. گه رچی، له و چوارچیوانه دا نامینینه وه و بو ستایشی شادیش، هه موو سنووریکی کومه لگای چینایه تی تیده په رینین. له باریکی دیکه وه ئه م کولتووره هاوعومری خه باتی چینی کریکاره! بویه، من له گه ل ئه وانه م که به م کولتووره ده لیین کارگه ری. کولتووریک که به دووبالی هه ستی بی سنوور و زانستی کومونیستی ئه و چینه، ده فریت؛ هه ر له سه ره تای میژووی ئینسانی یه وه، ، خه ریکی بنج به ستن بووه به لام له م دووسه ده ی دواییدا گه شه ی کردووه. که سانی وه ک “هاینریش هاینه”، “ماکسیم گورکی”، “برتولد برشت”، “ئاراگون” و “جه وهیل” و “ناظم حکمت” چه ند ئه ستیره یه کی ئه م ئاسمانه ن؛ ئیتر با، شه کسپیر وحافظ و هه زاران دوندی فه رهه نگی به شه ریش، به میراتی ئینسانی، پیش هاتنه مه یدانی چینی کریکار، دابنین.
ئه م هونه ره، ریگریشی هه یه. یه که م به ر هه لستمان چینی سته مگه ره که له سه راسه ری میژوودا خه لکی به شه واره خستووه و له م سه دانه ی دوایی دا له په یکه ری سه رمایه داریدا خوی ده نوینی و ده یناسین که ده میکه، ئیتر، ریگری ئازادی ئینسانه؛ که ده سه لات و میدیا و سامانی کومه لگای به ده سته و ده توانی هونه ری چه واشه برازینیته وه و به چه ق و لووری دژبه ژن و دژ به ئازادی و به رابه ری، کومه لانی خه لک به شه واره بخا. بویه، ریبازی ئیمه پیویسته میلیتانت بی و بچیته وه به گژ نه ریت و کولتووری بورژواییدا؛ کولتووریک که ئیستا خه ریکی زیندوو کردنه وه ی پرتووکاوترین داب ونه ریتی چینه کونتره کانیشه و هیچ نیشانه یه ک له ئازادی و ئازادیخوازی سه ده کانی پیشووی پیوه نه ماوه، نابی بتوانی چیدی ریگرو ریونکه ر بی.
کاتیک ئه لیین کولتوری کارگه ری، مه به ستمان ئه م کولتوره ئالترناتیوه یه که به شیکه له خه باتی میژوویی چینی کریکار بو رزگاری هه موان. بویه، جیگای خویه تی که هونه ر له م روانگه یه وه سه یربکری و به م پیوانه یه، ره خنه ی لی بگیری.
دیاره، ئه وه ی ره خنه ده گری، له وانه یه، له گه ل ئه م به رژه وه ند و بوچوونه نه بی و، هه ر به شیوه ی کون، تاوانبارمان بکا. ئازادی راده ربرین، دیاره، بو هه موانه و بو ئه وانه ش هه یه. ئیمه ش تیده کوشین، له مه جالی خویدا، به ر هه لستی ببینه وه. لیره دا، به لام، رووی ووشه له هاوده رد و هاوشادی و هاو بوچوونه، که به ره خنه ی داهینه ر، ریگای به ره و پیشی کولتور و هونه ری کارگه ری خوش بکه ین.
هاوینی 2012
ریبوار
+ نوشته شده در جمعه یکم دی ۱۳۹۱ ساعت 17:24 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
یماجین Imagine لیریک: جان لنون
ئیماجین Imagine؛ لیریک: جان لنونریبوار کردوویه به کوردی (له سه ر ئاهه نگه ئوریژیناله که ی داریژراوه) وای دانی به هه شتیک نیهسه خت نیه وای دانیینه جه هه ننه میک له وژیره وسه ره وه شمان هه ر ئاسمانوای دابنیکه هه موانبژین بو ئه مرووووو! هاای بینه پیش چاو ولات نه بیکاریکی وا گران نیهبیانو بو کوشتار وکوژران نه بینه ئایینیش به هانه بیبینه پیش چاو که هه موانبژین ژینی ئاشت.. ییی.. یوهوهوهوره نگه بلیی خه یالاتیمبه لام من خو به ته نیا نیمبه هیوام توش روژی بییئه مجا گشت جیهان یه ک بین..بینه پیش چاو مولک نه بینازانم بتوانی یا ن نانه ته ماع پیویست بی نه برسبرایه تی گشت ئنسانبینه پیش چاو که هه موانشه ریکین له جیهان…یه هییییره نگه بلیی خه یالاتیمبه لام من خو به ته نیا نیمبه هیوام توش روژی بییئه مجا گشت جیهان یه ک بین |
+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آذر ۱۳۹۱ ساعت 10:30 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
25 Nov
۲۵ نوامبر
۸ مارس را, ما, روز جهانی زن نامیدیم و روشن است که دفاع ما از برابری دو نیمه ی انسان یک امر مداوم است که در سراسر سال ادامه دارد. هیچ مشکلی هم نیست اگر جنبش اجتماعی دیگری از امر ما دفاع کند. حتی اینکه یک روز دیگر را نشان کنند؛ یا اینکه یک ستمگری دیگر بورژوازی علیه هم طبقه ی مارا(حتی بدون اشاره به طبقاتی بودن آن) مبنی قرار دهند, مشکلی نیست.
اما مشکل است از جنبشهای اجتماعی دیگر انتظار داشت که مساله را سمبل نکنند و توده های مخاطب را جدی بگیرند. ما یک قرن و نیم پیش گفتیم که آزادی زن شرط آزادی جامعه است؛ که باید دست به ریشه برد؛ که ریشه ی این مشکل هم اقتصادی است و راه حل کارگری کمونیستی آن معتبر است. وقتی جنبشهای دیگر اجتماعی, روز مادر را علم میکنند تقریبا آشکار است که این علیه زن و حقوق برابر زن و مرد است و برای تقدیس »زن خوب فرمانبر و پارسا» است! اما ترفندهای تازه شکلهای تازه میگیرند.
من اینجا دعوایی با آنانکه از این تریبون برای آگاهی دادن کمونیستی استفاده کرده باشند دعوایی ندارم (چنانکه خودم همین حالا دارم همین را ادعا میکنم!) دعوای من بر سر تعبیرهای عوضی و لیبرالی؛ برسر خاک پاشیدن در چشم کارگر؛ بر سر هویت غیر کمونیستی دادن به جنبش برابری زن و مرد است.
کسانی که نه کل سرمایه داری بلکه تنها یکی از پایه های آن, مذهب, را منشاء ستمکشی زن تلقی میکنند, دارند به لیبرالیسمی که قاچاق تنفروشان را »صنعت توریسم» مینامد, چراغ سبز میدهند. کسی که خشونت علیه زن را به قبیح ترین شکل خشونت فیزیکی تقلیل دهد؛ کسی که ماهیت طبقاتی این خشونت؛ خشونت ناشی از بیکاری, ناشی از فقر, تاراج روزانه, سیستماتیک و قانونی سرمایه را نادیده بگیرد, دزد با چراغ است. کسی که خشونت را به طبیعت و فیزیک مرد نسبت میدهد و به این ترتیب آنرا ازلی و ابدی میکند یک مذهبی ارتدکس و زن ستیز است, گرچه خود را یک فمینیست فوق متمدن بنامند.
این جنبش, اگر نمیخواهد از راه حل ما دفاع کند, باید راه حل بهتری بیاورد! راه حل لنین ما, که در سند قانونی فردای انقلاب اکتبر مدون است, سر و گردنی از راه حلهای سطحی جنبشهای گوناگون بورژوازی سر است و اساسا از ماهیت دیگریست و در عمق دیگری به مساله پرداخته است. تلاشهایی در بهبود و به روز کردن این راه حل کوششی قابل تقدیر خواهد بود اما عقبگرد و تلاش برای گیج کردن مبارزان راه آزادی زن, حنایی نیست که رنگی داشته باشد!
مصلح ریبوار jm.rebwar@gmail.com
+ نوشته شده در دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ ساعت 0:31 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
It´s Time
To the protesting people, on wednesday 14th November 2012
Mosleh Rebwa
It´s Time
Unite! Unite
Yaaaaaaah; it´s time
Don´t be late
Yaaaah; it is time
They can´t rein any more
It is time
We can´t stand it; no more
it is time
time to unite
Yaaaah; it is time
Time to get back
what we lost before
Yaaaah; it is time
get together
get the power
Yaaaah; it is time
Don´t be silly don´t be late
Yaaaah; it is time to unite
Yaaaah; it is time
Unite! unite
No borders, but class
Yaaaah; it is time
for the sunrise;
it is time
for the rainfalls
it is time
for all the dreams
it is time!
all the blood “we shed before”
it is time!
for “the crying Earth”
it is time!
for “the weeping shores”
it is time!
time to “glance beyond the stars”
it is time
after so much “we drifted far”
Yaaaah; it is time to unite!
“Nothing to lose but our chains”
u…ni…te! …U…NI…TE!
What is waiting are our gains
its time!
time for the “forcible overthrow”
!let them tremble when we all say: Down with you!
it´s time
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 11:11 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
دروغهای اوباما
دروغهای اوباما
دروغهای بیشمار اوباما در سخنرانی پیروزی را قلمهای تواناتری باید افشاکنند. هدف این نوشته کدشکنی دروغهای واضحتر این شازده است که به این زودی خشم فروخورده ی انسانهای شریف امریکایی را نادیده گرفته و به خود مدال شازده ی محبوب میدهد. مشکل اینجاست که دروغهای این شازده اشک به چشمان برخی آدمهای معصوم هم میآورد! به خصوص درایران و در میان خشم مردم علیه وحشیگری حاکم, ممکن است این چاپلوسیها زمینه ی پذیرش داشته باشد.
دهها میلیون انسان شریف در آمریکا, اوراق رای را, به جای کارناوال انتخاباتی, به اشغالدانها سپردند! آری, دهها میلیون انسان عاقل و بالغ در آمریکا, وعده های ایشان در باره ی <زندگی شیرین پشت پیچ بعدی> را یک دروغ بیشرمانه ی یک رهبر سرمایه داری تعبیر کردند؛ عوامفریبی که پس از سالها تحمیل بحران اقتصادی به مردم, وعده ی استثمار شدن بازهم وحشیانه تر میدهد, و با سخنانی میراث گرفته از جان کندی, طلبکاری امریکایشرا به یاد مخاطبانش میآورد که بازهم جان بکنند و حالاحالاها منتظر آسایش نباشند!
ایشان بیشرمانه ادعا میکنند که دهه ی جنگ تمام میشود در حالیکه جهنم لیبی و سوریه و آتش القاعده در سراسر خاورمیانه از برکات پنتاگون ایشان است. به علاوه, هرازگاهی با تهدید گزینه ی نظامی علیه ایران, تهدید به جهنمی میکند که ابعادش باورنکردنیست.
و دروغهای میراثیش از معاویه و خمینی که گویا فقیر و غنی, همه باهم, رویای مشترک دارند؛ ایشان هم میگویند: مهم نیست… فقیر یا غنی باشید… همه باهم رویای امریکا را میسازیم! این عوامفریبی را اما دهها میلیون از مردم شریف آمریکا که خواهان تغیرات جدی و رادیکال هستند, باور نکردند. آنان به همه ی ننه من غریبم های این شازده بی اعتنایی کردند و ورقه ی رای را توی صورتش زدند.
شاید کسانی, از اشک به چشم آمدگان, دلگیر شوند که بالاخره این یارو در مقابل رژیم هار حاکم برایران ایستاده است! اینجا هم تنها خواجه یی ساده دل باور میکند که ایشان و رژیمشان چیزی بیشتر از رام کردن یک رژم سرکش را, در ایران, مد نظر داشته باشند؛ چرا که این حقیقت را این شازده و دستیارانش بارها به روشنی گفته اند. چنانچه به رام کردن رژیم هم موفق نشوند, سوغاتشان اگر جنگی دهشتناک نباشد, اژدهایی را درآستین دارند که در زمان اعلیحضرت فقید مار آنرا تجربه کردیم. تردیدی هم نیست که اردنگی کردن آن اژدها هم پای مارا میبوسد, امابه بهای مصائب بازهم بیشتری! به همان نشانی که سی وچند سال پیش فکر نمیکردیم رژیمی هارتر از رژیم شاه در انتظارمان باشد میتوانیم اطمینان داشته باشیم که رژیم سوغاتی کودتاگران ۲۸ مرداد, معصوم تر از رژیم فعلی نخواهد بود.
در مجال این نوشته ی کوتاه نیست که آلترناتیوی معرفی شود اما عمق اندیشه ی درخشان روزا لوکزامبورک اینجا روشنتر میشود که گفت: سوسیالیسم یا بربریت! آری, چنانچه سوسیالیسم آلترناتیو نباشد بربریتی حاکمیت میکند که به چنین شازده یی, به جای دادخواست محاکمه به عنوان جنایتکار جنگی, جایزه ی نوبل صلح میدهد؛ بربریتی که به جای ایشان, یک همپالگی فاشیست و کوردل را کاندید ریاست دهشتناکترین ماشین جنگی تاریخ میکند که میخواهد, از جمله, قوانین شریعت را در آمریکا زنده کند.
اگر ما این بربریت را نمیخواهیم چه آلترناتیوی به جز سوسیالیسم؟
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم آبان ۱۳۹۱ ساعت 14:8 توسط مصلح ریبوار | نظر بدهيد
دیدگاهتان را بنویسید